![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
نوبت عشق است و کاروبار حرام است هرچه بجز گفتن از نگار حرام است گـم شـده در جــادهایـم راهـنـمـا بـاش وقـت گـذر نـور تویی رهـگـذران را بـاز بـه دسـتت بگـیر نبض زمـان را ای هــمـۀ آفــتــابهـا بـر لـب بـامـت دست تو حاتم ز هر فقیر و گدا ساخت حرکت نعـلین تو ز خاک طلا ساخت ذکـر تو بـر دردهـا دواسـت هـمـیـشه مـا سـر و سـامـان نـداشـتـیم تو دادی مـرهـم و درمـان نـداشـتـیـم تـو دادی پـر به هـوای تو مـیزنـیـم چه بـهـتر از قِــبَـل جــامــعــه قــرار گــرفـتـیـم خـط به خـطـش حـس افـتخار گرفتیم اسـم تو آمد که زیـر و رو شده حـالـم در شـب تـاریک نـور مـاه مرا کشت دیدن این صحـن و بارگـاه مرا کشت آنقـدر اینجـا عـطای تو شده معـروف تا به ابـد در دلت عـزای حسین است گـریه هر روزهات برای حسین است هرکه به سوی تو الـتماس دعا داشت جـدّ غـریبت به زیر تیـغ و سنان بود بر جگـرش داغ مرگ تازه جوان بود از دهـنـش گـرچه یا غـیـاث شـنـیـدند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت امام هادی علیهالسلام
ای روشـنـیِ هـر راه؛ یا هـادی الائـمّه معـشوق ناب و دلخواه؛ یا هادی الائمّه در آسمان و در عرش پیچیده ذکر خیرت خـورشـید گـفـته با ماه؛ یا هادی الائمّه تضمین شده هدایت قطعاً برایِ هر که بر دل نـوشـته با آه… یا هـادی الائـمّه یوسف قنوت برداشت محض برادرانش میگـفـت در دلِ چـاه؛ یا هـادی الائـمّه در مرز کفر و ایمان، هنگام درد و درمان در لحـظههای جانکـاه؛ یا هادی الائمّه ذکر تـوسـل هر عـاصـیِ تـوبـه کـرده ذکـر لـبـان گـمـراه؛ یـا هـادی الائــمّـه در صحن سامرایت حاجت گرفت زائر با شـوق گـفت هرگـاه؛ یا هـادی الائمّه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت امام هادی علیهالسلام
نـقـی نـامـی که فـخـر آسـمان است تـلــفـظ کـردنـش خـط دهـان اسـت ز الــقــاب امــام هـــادی مــاســت امـامـی که عـزیـز شـیـعـیـان است امـــــام مــــاه روی بـــا وقـــــاری که جد حضرت صاحب زمان است زلال چــشـمـههـایـش پـاک تـر از همان نهری که در جنت روان است نقی چون مظـهر پـاکی ست نامش بـرای قــرن آســوده گــران اســت بـه نــام مـــادر آئــیــنـه ســوگــنــد همان که صبح چشمش جاودان است نخـواهـد از نـفـس افـتاد این عـشق که از هادی به قلب عـاشـقان است بـه کـوری دو چــشـم آن حـقـیـری که از فرط حـقـارت بد دهان است بـه هـر دیـوار ایـن دنـیـا نـوشـتـیـم نـقـی زیـبـاتـرین نـام جـهـان اسـت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
بـهـشـت اهـل ولا را ثـمـر مبارک باد طـلـوع عـید بـزرگ دگر مـبارک باد خدای عـزّ وجلّ را ولی تمـاشاییست به روی دست محمّد، علی تماشاییست سـلام بـاد بـه ابـن الرضـا و فـرزندش شـفای روح مسیحا ز فـیض لبخـندش نـدیـده چـشم بـشر جـز ائـمّـه مانـندش سزد که مدح بگـوید فـقـط خـداوندش جــمــال او هـمـه آئـیـنــۀ امــام جـواد علی است این، پدر و مادرم فدایش باد سخنوران جهان مست یک عبارت او جحـیم بـاغ چنان گـردد از اشارت او سر سـران همـه در حلـقـۀ اسـارت او دعـای «جامعه» زیبـاترین زیارت او زیارتی که سزد وحی سرمدش خوانند شـنـاسـنـامــۀ آل مـحــمّــدش خـوانـنـد مهی که مهر هم از ماه عارضش خجل است چو آفتاب به دلهای پاک مشتعل است گـل محـبـت او زینت بهشـت دل است عدو هم از کرمش شرمگین و منفعل است جهانیان همه مرهـون لطف او من هم نه من گـدای در او شـدم که دشمن هم الا حــرم حــرمِ ســامــرات را زائــر بهشت، زائر صحن و سرات را زائر فـرشـتـگـان حـرم بـا صـفات را زائر جــواد مـــاه رخ دلـــربــات را زائـر عجب نه گر به قفس شیر وحشیات شد رام مـطـیـع سلـسلـۀ تـو اسـت گردش ایـام تو چارمین عـلی از عـتـرت پیـامبری تو خـود امـام و امـام جـواد را پسری تو بـر امـام رضـا نیـز پـارۀ جـگـری تو چون حسین چـراغ هـدایت بـشری ائمّه هادی و تو خود به کنیه هادیشان اگرچه بر حرم حضرتت جسارت شد حـریم محـترمت در جهان زیارت شد نصیب شیعه در این امتحان بشارت شد نصیب دشـمن تو ذلت و حـقـارت شد شکست شیعه محال است چون به حصنِ ولاست تـمـام خـلـقـت هـسـتی بـوَد بـرای شما نهـاده سر به زمین آسمان به پای شما سـعـادت هـمـه عـالـم بـود ولای شـمـا بُـوَد «بـکُـم فَـتَـحالله» در ثـنـای شـمـا خـدا بــرای شـما خـلـق کرد عـالـم را به غـیر بـاب شما حق نیـافـریده دری خـدا پـرست نیام گـر زنـم در دگری نبود و نیست به جز بر درِ شما خبری اگـر کـنـید بـه کـل جهـانـیـان نـظـری قـسم به هر که گـذارد قدم به راه شما مصیبت است اگر یک نظر به ما نکنید مـرا ز دامـن پُـر مهـرتان جـدا نکـنید رهـم دهیـد در ایـن خانه و رهـا نکنید مرا به دوری خود دور از خـدا نکنید من و جـدا شـدن از دامـن شما هرگز حـیاتِ بود و نبود از برای یک دمتان خـدای داده شـرافـت به کـل عـالـمتان خدا گواست که اوصاف ما بود کمتان عـطا کـنیـد مضامین نـو به میـثـمـتان که همچو «میثم» تـمار مدحـتان گوید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
غنچهای دیگر عیان شد در گلستان ولا شد مدینه نور باران و زمین شد با صفا جشن میلاد نقی آن مظهر پاکی و صدق هم ولی الله هـسـتـی هـم امـام و مـقـتـدا کوکب حق و حقیقت سر زند از کوی او ماه رخشان را سزد در وصف او گوید ثنا گاه گاه شادی و جشن و سرور اهل بیت هم غدیرخم رسد هم زاده شد ابن الرضا نام نیکویش علی و کنیه اش چون مرتضی چون یداله دست حق و چون علی مشکل گشا قلب ما ای حضرت هادی روان شد سوی تو تا که از لطف عمیم ات قلب ما یابد شفا شهر بطها یافت دُری دیگر از آل رسول سایه گستر گشته مهر کودکی نعمت فزا هم جواد و هم عروس فاطمه شادمان از او هم برای اهل ایمان گـشته میر و رهنما حوریان پیوسته بر لب نغمه خوان او شدند جـمع گـشته گرد مـهـد هـادی نـورالهدا اوست نوری دیگر از دامان زهرای بتول جـدّ مهـدی باشد و بر ما ولی و پیـشـوا یـادگـار جانـفـزایش شد دعـای جـامعـه از دعای اوست تا روح دعـا دارد صفا با نگـاهی پُـر شـود جـام تـهـی ما دگـر صاحب جود است مردم هادی ابن الرضا قـبر زیـبایش بود در بارگـاه عـسگـری کربلا خواهم ز حق و کاظمین و سامرا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
به جـای بـاران بـبـارد ز آسـمان انجـم بـه مــقــدم پـسـر فـاطـمــه امــام دهــم چه خـفـتهای مـه من روز عید آمد، قُـم به بحر شادی گـردیده ملک هـستی گُم شد از ولایت ابن الرّضا جهان روشن قلـوب شیعه دل صاحب الزمان روشن عـروس فـاطـمه بر فـاطـمه پـسر زاده برای شـمـس ولایت بـهـین قـمر، زاده و یـا کـه آمـنـه پـیـغـمـبـری دگـر زاده و یا که بـنـت اسـد شـیـر دادگـر، زاده بحـق که آیـنـه حُـسن خـالـق ازلی ست که بوسه زن به جمالش محمّد ابن علی ست گـذر ز کـبـر و ریا تا که کـبریـا بیـنی خودی گذار به یک سوی تا خدا بیـنی شـکـوه آیــنـۀ روی مـصـطـفـی بـیـنی مـه جـمـال دل آرای مـرتـضـی بـیـنـی جـمـال لَـیـس کَـمِـثـله ز حق هـویدا شد مـه امـیــد جــواد الائــمّــه پــیــدا شــد در آســمـان ولا مــاه بــیقــریـن آمــد به صورت بـشری صورت آفـرین آمد کـز آفــتــاب بـر آن مــاه آفــریـن آمــد ولّـی حـق دهـمـین پـیـشـوای دیـن آمـد امین وحـی ز سوی خدا در این مـیلاد پـیـام تـبـریـک آورده بـر امــام جــواد گذر ز خویشتن و گوش جان خود کن باز کز آن ولّی خـدا گـویـمت یکی اعجـاز که مرغ روحت از حبس تن کند پرواز به آسمان حـقیقت رسی ز کوی مجـاز ز شـرح آن بـشـنـاسـی امـام را، بهـتر وصی حـضـرت خـیـرالانـام را، بهتر بگـفـت با متـوکّـل زنی ز نـسل عـرب که یا امـیـر منـم دخـتـر عـلـی، زیـنب حسن برادر و زهراست مادرم به نسب ز آسـمـان ولایت مـنـم هـمـان کـوکـب خلایق از سخـن او به حـیـرت افـتادند که قـصّـه را به امـام دهـم خـبـر دادند امـام آمـد و اول نـصـیـحـتـش فـرمـود ولی نداشت نصیحت برای آن زن سود ولّی حق که بجان و تنش سلام و درود گـشود غـنچۀ لب را بدو چنین فرمود: که گـوشـت بـدن پـاک اهـل بیت کـرام بود به حجـم خدا بهر هر درنده حـرام براستی اگرت دعـوی است در گـفـتار بـجـانـب قــفـس شـیـرهـا قـدم بـگــذار سخن بگـوی به آنان نشانـشان به کنار بگفت ای به بزرگیت کرده حق اقـرار اگر به صدق بود گفـتهات ز من بـشنو بـجـانـب قــفـس شـیــرهـا تــو اوّل رو از این سخـن مـتـوکل شد بـسی دلـشاد ولی امـام که جـان جـهـان فـدایـش بـاد بـجـانـب قـفـس شـیــرهـا قــدم بـنـهــاد چو چشم شیران بر روی حضرتش افتاد بخاک مقـدمش از عجـز و لابه افتادند سرشک ریخته صورت به پاش بنهادند کـنار خـویش چو روی امـام را دیـدند گـل وصال ز گـلـزار حُـسن او چـیدند سرشک شوق چو باران ز دیده باریدند بگـرد یـوسف زهـرا هـماره گـردیـدند یکی از آنان با حضرتش سخن میگفت ز رنج پیری و احوال ضعف تن میگفت که ای ولی الـهـی اگـر چـه من شـیـرم ولـی ز کــثـرت سـن اوفـتـاده و پـیـرم ز رنج پیـری خود در قفس زمین گیرم ز بس گرسنه به سر میبرم ز جان سیرم ز شیـرهای جـوانـتر بخـواه ای سرور که وقت خوردن طعـمه بمن کنند نظر امـام گـفت: بود تا گـرسـنه این حـیوان به سوی طعمه نیـایـند شیـرهای جوان قـدم نهـاد برون از قـفـس لـب خـنـدان فـتاد زن به قـدمهای حضرتش گـریان که ای ولّی خـدا شـرمگـین و منـفعـلـم نه زیـنـبم منـما پـیـش دیگـران خـجـلـم شـنیدهام متوکّل که سخت گـشت حـقیر تو گوئی از حسد آمد به سینـۀ وی تیر بگـفـت آن زن مـکـاره را کـنـند اسـیر برند جانب شیران به جـرم این تـزویر همه ستـاده به حالـش نـظاره میکردند که شیرها تن او را پاره پاره میکردند اگـر کـه گـوشـت آل پـیـغـمـبـر اسـلام به قول حجّت حق هست بر درنده حرام به کربلا ز جفا گرگ های کوفه و شام حـسین را که بود نـور چشم خیرالانام به ظهر جمعه لب تـشـنهاش فدا کردند ســر مـقـدّس او را ز تـن جـدا کـردنـد شـراره زد به دلـم یـاد وقـعـۀ عـاشـور تـنی که بود سـراپـاش جمـله آیت نـور به موج نیزه و شمشیر و سنگ شد مستور شکسته شد همه اعضای آن ز سُمّ ستور برهنه ماند به روی زمین سه روز و دو شب نـدانـم آنکه چه بگـذشـت بـر دل زینب دمی که دختر زهـرا به قتلگه رو کرد نــگــاه بـر بــدن پــاره پــارۀ او کــرد کشید ناله پـریشان ز غصّه گـیسو کرد سرشک ریخت ز چشم و نگه به هر سو کرد چه دید، دید به گردش به غیر دشمن نیست چنان گریست که دشمن بر او بلند گریست به گـفت ای به فـدای تو مـادر و پـدرم چگونه جسم تو صد چاک بر زمین نگرم ز جای خـیز ببـین سوی شام رهـسپرم تو خـفـتهای و شده قـاتـل تو هم سـفرم عزیز فـاطـمه ما را سـوار محـمل کن نگه به اشک من و خـندههای قاتل کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید سعید قربان
مژده بادا بر مسلمانان که قـربان آمده عـیـد مـقـبـولی بـنـده نـزد یـزدان آمده هرچه غیر اوست در این روز قربانی کنیم در مـیان عـیـدها شمـس فـروزان آمده یـاد مـی آریـم ابـراهـیـم و قـربـانـی او بهـر عـرض بندگی جانـانه میدان آمده عید اضحی، عید خاص حاجیان وعید خون روز کوری همه اصحاب شیطان آمده هرچه خواهی ای مسلمان از خدا، این روز خواه روز مخصوص عبادت بر مسلمان آمده مست باید از می خمخانۀ قربان شویم مـؤمـنین را مـوسـم اثـبات ایـمان آمده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در ایام حج
ای صفـای حـرم یـار! کجای حرمی؟ حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟ سعی عشاق تو، ای کاش به جایی برسد ای صفـای حـرم یـار، کجای حرمی؟ عطر جانبخش تو در حِلّ و حرم پیچیدهست وارث عـترت اطهـار، کجای حرمی؟ ای شده زمـزمـۀ مـنـتـظـرانت لـبـیک مظهر عصمت و ایثار، کجای حرمی؟ خواب غفلت ندهد فرصت دیدار به ما آه ای دیـدۀ بـیــدار، کـجـای حـرمـی؟ همه جای حرم از پرتو حُسن تو پُر است ای به صد جلوه پدیدار، کجای حرمی؟ تا شود چـشم و دل عـالم و آدم روشن پـرده از آیـنـه بـردار، کجای حـرمی؟ حج اکبر شود آن روز، که هنگام طواف بـرسـد مـژدۀ دیـدار، کجـای حـرمـی؟ رازدارِ دل زهرا و علی، غیر تو کیست آخر ای محـرماسـرار، کجای حرمی؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در روز عرفه
عـرفه آمـد و مـهـمـان حـسـیـنـیم هـمه خـیره بر رحـمت دسـتان حسیـنیم همه عـرفه آمد و ما کـرب و بـلایی نـشدیم باز هـم پـاره گـریـبان حـسـیـنـیـم هـمه وسط روز رسـیـدیم و هـمه میبـیـنـنـد عاشق و بیسر و سامـان حسیـنیم همه دردمـندانه به دنـبـال طـبـیـبی هـسـتـیم در پـی نـسـخـۀ درمـان حـسـیـنـیم همه حرفِ جـود است بیا ذکـر کریم آوردم عـاشـق ذکرِ حـسـن جان حسـینیم همه ذکرِ الـعـفـو نـگـفـتـیـم ولی بخـشـیـدنـد ما بدهـکـار به احـسان حـسـیـنـیم همه او مـنـاجـات کـنـد کـار هـمه میگـیـرد تشـنـۀ وادی عـرفـان حـسـیـنـیـم هـمـه عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب در ره عـشـق به قـربـان حـسـینیم همه اشک ما خـرج برای غـم اغـیـار نـشد روزگاری است که گریان حسینیم همه آتش سینۀ ما از غـم یک بیکـفن است داغـدارِ تـن عــریـان حـسـیـنـیـم هـمـه چشمهایش سرِ تشـنه شدن از کار افتاد کـشـتگـانِ لب عـطـشان حـسـیـنیم همه دشمنش هم نشد از رحمت دستش محروم مـات از جـود فـراوان حـسـیـنـیم هـمه خیزران؛ سنگ نوک نیزه مراعات کنید ما اسـیـر لب و دنـدان حـسـیـنـیم هـمه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیهالسلام
نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم رسـیدهای به سـرانجـام مـاجـرا مسلم عـلی نـدیـده وفـا از اهـالی این شهـر نشـسـتهای به امـیـد وفـا چـرا مسـلم؟ نمـاز مغـرب اگر صد هـزارتا باشند دوباره یک نفـری مـوقـع عـشا مسلم دوچشم مردم این شهر کور خواهد شد اگر اشـاره کـند بـرقـی از طـلا مسلم ببین که مردتر از مردهاست پیرزنی امـید نیـست به این قـوم بیحـیا مسلم شب نجات تو از دست شبه مردان است هزار شکر که دیگر شدی رها مسلم نـمانـده راهی و تو بیپـنـاهی و بـاید فـقـط بلـنـد کـنی دسـت بر دعـا مسلم رسیـدهای به سرانجام و حـیلـۀ کوفی ببـین خـیال تو را بـرده تا کجـا مسلم اگـر چه از سـر دارالإمـاره میافـتی سـرت نـمیرود اما به نـیزهها مسـلم هـزار شـکـر خـدا را دگـر نـمیمـاند تن تو روی زمین زیر دست و پا مسلم ولی قـرار شده تشـنه لب شهید شوی بـه احـتـرام لـب شـاه کــربـلا مـسـلـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیهالسلام
بلی، محرم شدن حال و هوای دیگری دارد ولی حاجی ما سعیش صفای دیگری دارد به قربانش که قبل عید قربانی قربان شد به روی دار این حاجی منای دیگری دارد پشیمانها همه در دل دعاگوی نجات او ولی مسلم به روی لب دعای دیگری دارد دلیل اشک هایش نیست قطعا جان ناقابل سفیر انگار در دل غصههای دیگری دارد تو شاهد باش ای دارالاماره داستانش را بگو در کوفه مسلم کربلای دیگری دارد سرش را داد تن هم بر زمین افتاد، لب تشنه هلا این مقتدا خود مقتدای دیگری دارد سرانجام حدیث عاشقی وصلی ست جاویدان به پای عشق جان دادن بهای دیگری دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیهالسلام
ای جان میهمان، ز چه تن پاره پارهای؟ جایت به چشمهاست، چرا بر قنارهای؟ آن گـریهها ز وصل، به لبخـند شد بدل دیشب تو، ابر بودی و امشب ستارهای دیشب سرت به دامن دیـوار کوچه بود امـشـب چه سربـلـنـد به دار الامـارهای تو با شکاف لب، به چه کس میدهی سلام؟ بر بـام رفـته، یا که به دارُالـزّیـارهای؟ مـردم پی نـظـارۀ تـو جـمـع گـشـتـهانـد امّا تو بر جـمـال که، گـرم نـظـارهای؟ بـر بــازدیـد دیـشـب تـو امـشـب آمــدم افـسـوس من پـیـاده، ولی تو سـوارهای
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() خروج کاروان حضرت سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد همه در مکّه جمع و کاروانی خارج از مکّه، ره صحرا گرفته، کیست این، عزم کجا دارد امیر کاروان، فرزند زهرا با جوانانش برای حجّ خـون عـزم دیار کربلا دارد ذبیح اکبر این کاروان باشد علیاصغر که حلـقی تشـنه اما تـشنۀ تـیر بلا دارد حسین بن علی حجّی رود یاران که در این حج چهل منزل به روی نیزهها سعی و صفا دارد چو حاجی میشود محرم بپوشد حلّهای بر تن عزیز فاطمه بر تن لباس از بوریا دارد تنش در موج خون افتاده با خواهر سخن گوید سرش ذکر خدا از نیزه تا تشت طلا دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در خروج از مکه
از حـریـم کـعـبه آهـنگ سفـر داریم ما مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما میرویم از کعبه سوی کـربلای پُر بلا اینچـنین حُکـم از خدای دادگر داریم ما از برِ قبر پیمبر گرچه هجرت کردهایم گوش جان بر گـفتۀ خیرالبشر داریم ما چون خدا خواهد ببیند جسم ما را غرق خون نِی ز مرگ اندیشه، نِی خوف از خطر داریم ما دینِ حق گر جُز به قتل ما نگردد جاودان از سنان و تیغ و پیکان کِی حَذَر داریم ما تا کـنـیـم اتـمام حـجّ نـاتـمـام خـویش را از ازل شورِ شهادت را به سر داریم ما
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
چـگـونه او جـگـر تـفـتـه روبراه کند تــــوانِ آه نـــدارد کـــه آه آه کـــنـــد نشد که راه رود مثلِ مادرش شده بود نشد که خـیزد و دیـوار تکـیهگـاه کند نشسته است جوانش به بستر مرگش خـدا کـنـد که نـنـالـد فـقـط نگـاه کـنـد چه داشت زهر که جسمش چنین تورم کرد که دست و پا زدنش را چه جانکاه کند هنوز غرقِ جراحات شام و کرببلاست بگو که رویِ پـدر را به قـتـلگـاه کند برای او همهاش روضه است وقتی که نظـر به آب کـند یا نظـر به مـاه کـند به چنگِ پیرزنی سنگ بود و او میگفت: خـدا کـنـد نـزنـد یـا که اشـتـبـاه کـنـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام باقر علیهالسلام قبل از شهادت
بـاقـرم؛ از هـمه اغـیـار جـفـا میبـینم دهـر را، خـالی از آثـار وفـا میبـیـنم در دلم ذرهای از جور و جفا باکی نیست من که از کـودکـیـم درد و بلا میبینم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام باقر علیهالسلام قبل از شهادت
در میان خیمه میدیدم عطش بالا گرفت دیدم آنجا دست بر شمشیرخود سقا گرفت نالههای طفل ششماهه شنیدم در حرم دیـده آنجا تا سکـیـنه دامن بـابـا گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
غــم داری و آرامـش خـاطـر نـداری دور و برت یک خادم حاضر نداری آخـر چرا کـنجِ بقـیعِ سـوت و کورت گریه کن و سینهزن و ذاکر نداری؟! خیلی غـریبی! ذاکر و شاعر بماند... حـتی کـنـار قـبـر خود عـابـر نـداری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیهالسلام
در مـزارت نـفـسِ ثـانـیـههـا میگـیرد باد، دَم میدهـد و مـرثـیـه پـا میگیرد زائـرت پنـجـره فـولاد نـدارد به بـغـل ولـی از آجـرِ دیـوار، شـفـا مـیگـیـرد گنبدی نیست، ولی خاکِ تو تحتُالقُبّهست هر کجا ذکـر بـگـیـریم، دعـا میگیرد در حرم؛ پشت حصاری که صدا زندانیست هـایهـایـم یـقـۀ بـغـض مـرا میگـیرد حرمت آنقدَر از روضۀ مسکوت پُر است آستین در دهن؛ از گریه؛ صدا میگیرد ابرِ موقـوفـۀ بـارانِ حـسـیـنـیّـۀ توست هر کسی روضه به صحرای منا میگیرد کـفـتـرِ نـامـه بـر روی مــزارت ذکــرِ هر که دارد هوس کـربوبلا میگیرد در مـفـاتـیـحِ حـرم راوی عـاشـورایی زائر از دست تو «ششگوشهنما» میگیرد اشک، تا میخورَد از مقتلِ چشمت به زمین میشـود هـمسـفـرِ ابـر، هـوا میگـیرد دفـتر خاطرۀ کودکی توست «لهـوف» کربلا در غمِ یک روزِ تو جا میگیرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیهالسلام
آن که بر چشمان ما پیراهنی گل فام داد ذرّه تا خورشید گردد شبنمی انعـام داد اشک را از بـادۀ سـاقـی کـوثـر آفـریـد در ضیافت خانهاش هر دیدهای را جام داد تا که دست موجها بر دامن ساحل رسد بر دل هر عـاشـقـی دریـای نا آرام داد شام را با آل حـیدر کعـبه مسـتور کرد روز را بر گرد آن ها جامۀ احـرام داد هرکسی پیغـمبری میکرد در آل عـلی همچو خـتم الانبـیا او را محـمد نام داد مثل خورشیدی که دیروز از همین مشرق دمید پنجمین پیغـمبری که بعد پیغـمبر رسید نام زیبایش محمد بود و سیـمایش علی قابی از پیغمبر و تصویر زیبایش علی نامه مکتوبی از اوصاف جنّت روی او خط و خالش احمد و زلف چلیپایش علی ساحل از پیغامهای او پُر از دُرّ و صدف موج الطاف پیمبر بود و دریایش عـلی چشم او بسم الله است و خال او چون نقطهاش خوشنویسی خداوند است و امضایش علی پلـکهایش پـردۀ گـنجـینة الاسرار بود چشم او قاب رسول و حـیدر کرار بود مثل خورشیدی که روشن میکند اشراق را میشکـافـد نـور عـلمش سـینه آفـاق را هر ستاره یک شرار از شعلههای علم اوست با رصد قلب منجم میکـشد احـراق را نـردبـانی تا فـلک باید که باشد بنگـریم خاک پایش شکل داده قامت این طاق را بین گلشن گم شود عطری که هر گل داشته در صفاتش گم کنم سر رشته مصداق را اشتـیاق مهر او ناچیز را خورشید کرد آسـمان بر سرگرفت آن ذرۀ مشتاق را هرکسی یک قطره از او خواست باران میبرد مور از درگاه او تخت سلـیمان میبرد قـال بـاقـرهای او تحـکـیم قـرآن حکـیم قال باقـرهای او یعنی صراط المستقـیم آفرینش طفل شش روز است پیش لطف او چشم او شرحی است بر آیات احسان قدیم قبل ازآنی که بگویی حاجتت را میدهد نشنود آوای سائلهای خود را این کریم احتیاجی نیست بر سوسوی شمعی در بقیع ماه و خورشیدند وقتی که چراغ این حریم جبرئیل اینجا تمام افتخارش نوکریست هر ملک ترفیع گیرد میشود اینجا ندیم بسکه بر خاک مزارش ریخت خون از چشم تر سنگ قبرش را تراشیدند گویا از جگر شرح جمع عشق را از اشک دامانش بپرس این حکایت را زچشمان گلستانش بپرس دانه دانه یاد یاران قطره قطره اشک ریخت ذکر هر مرثیه از تسبیح مژگانش بپرس هر چه زینب دید او هم دید در دشت بلا ما رایت الا جمیلا را ز چشمانش بپرس پیکری از شانۀ شمشیرها چون زلف شد مو به مو این قصه از زلف پریشانش بپرس دشتی از نا محرمان و دخترانی بیپناه هتک حرمت را از آن چاک گریبانش بپرس هر چه میپرسی مپرس از کوچه و بازار شام یک سحر تا شام ناموس خدا در ازدحام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنهزن وى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن اى تو شمع انجمن از فرط حُسن و دلبرى هر کجا دارند خـوبان دو عـالم انجـمن نسبت حُسن تو با یوسف نشاید داد از آنک صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح ز آنچه عشقت میکند اى نازنین با جان من بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر با خیال قد رعـنایت کنم مـوزون سخن در مـدیـح صـادر اول امـام پـنـجـمـیـن کش بود مدّاح ذات ذوالجـلال ذوالـمنن شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان مخزن عـلم النـبیـّین کاشف سرّ و عـلن حـضرت باقـر ضیـاى دیـده خـیر النسا حـامى شـرع رسـول الله هـوادار سـنن جلّ اجلاله تـوانایى که گر خـواهد کنى روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن بى ولاى آن گل گـلزار دین نبـود، اگر لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن کوى او چون خانه حق قـبله اهل یقـین اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش دُرّ دریاى حـقـیقت را که میداند ثمن؟
: امتیاز
|